.
نیروهای ایرانی با دفاع خانه به خانه مانع پیشروی عراقیها شدهاند.دشت آزادگان که شامل بخشهای هویزه وبستان با مرکزیت سوسنگرد،شهرستانی مرزی است که در ۵کیلومتری غرب اهواز واقع است.شعبهای از رود کرخه به نام نیسان شهر را به دونیمه شرقی وغربی تقسیم کرده است.مردم شهر شیعه وعرب زبان هستند.از بین زنان و مردان این دیار، شیرزنی به نام شهلا صوفی جلالی زمان شروع جنگ در سوسنگرد حماسهای را رقم زد.وی سال ۱۳۴۳ در سوسنگرد دشت آزادگان چشم به جهان گشود و تاپایان جنگ به همراه خانوادهاش از شهر عاشقان شهادت حفاظت کرد وخاک موطن را ترک نگفت.
جلالی که قبل از انقلاب درصف رزمندگان اسلام بود،همزمان باتحمیل جنگ نابرابر ازسوی عراق به ایران،زیر آتش دشمن درکنار رزمندگان جنگید.جنگ تحمیلی شهریورماه از بستان دشت آزادگان آغاز شد؛وی فعالیت خود را از سازمان هلالاحمر شروع کرد وبه تأمین آذوقه رزمندگان در مرزهای مورد هجوم اقدام کرد،جنگ به سمت سوسنگرد کشیده شد ومجروحان زیادی در شهر جمع شدند.
وی درباره آن روزها گفت:نیاز به دارو و نیروی انسانی برای بیمارستانها باعث شد تا برای جمعآوری داور ومراقبت از مجروحین وارد عمل شوم.هر جا احساس میکردم کاری از عهدهام برمیآید بیدرنگ برای کمک حاضر میشدم و ما که باعشق به خاک،اسلام و رهبرمان وارد میدان شده بودیم ازخطرهراسی نداشتیم و با صلابت و شور انجام وظیفه میکردیم.سوسنگرد نهتنها برای ما سوسنگردیها مورد اهمیت بود بلکه برای تمام ایران حائز اهمیت و استراتژیک قلمداد میشد.وی اظهار کرد:من به همراه اعضای خانوادهام،اعم از مادر،پدر و برادرانم همه در صحنه حضور داشتیم و در شهر زن و مرد مسلح شده و اسلحه به دست گرفتند،فقط برای نماز میتوانستیم قدری استراحت کنیم،در تمام مدت اسلحه وچادر بر کمرم بود.آموخته بودم اسلحه اصلی یک زن شیعه حجابش است.بههمین منظور یک چادر اضافه برکمر به عنوان یک اسلحه بسته بودم تا مبادا وقتی به دست عراقیها بیفتم محتاج حجاب شوم.
سوسنگرد در محاصره
جلالی محاصره سوسنگرد را به دو مرحله تقسیم کرد و گفت:به یاد دارم که دوره اول ۶ مهرماه اشغال شد.سوسنگرد اولین شهری بود که درجنوب به اشغال ارتش بعث درآمد اما به ۳ روز نکشید که با پایمردی رزمندگان سلحشور از ید دشمن خارج شد.پس از فتح سوسنگرد آذوقه نمیرسید و شهرنیز ویران شده بود،خانوادهها را برای مدتی از شهر خارج کردند و ما به سمت اهواز حرکت کردیم.شهرهر لحظه ویرانتر میشد هنگام خروج میدیدم که مردم روی دیوار شهر و در خانهها نوشته اند:«امانالله ورسوله»
در اوایل آبان به سوسنگرد برگشتیم.عراق نمیخواست سوسنگرد را فراموش کند و در مرحله دوم ۲۳ آبان مصادف با پنجم محرم با یگانهای تازه نفس زرهی هجوم آورد،غافل از اینکه همانند گذشته رزمندگان اسلام از خود رشادت نشان میدهند و ارتش عراق فقط توانست سوسنگرد را محاصره کند که اینبار هم ظرف ۳روز دشت آزادگان شاهد آزادی شد.شب هشتم محرم بود، به بالای بام خانه رفتم،آفتاب درحال غروب بود،هرگز رنگ سرخ رخسارهاش رادرآن شب فراموش نمیکنم.صحنه کربلا را به راحتی میشد در سوسنگرد تجسم کرد،بغض صدایم رادر گلو خفه کرد.در دل خود با خدای خود گفتم وخواستم که جدایی سوسنگرد از ایران را نخواهد.صبح با صدای توپ و تانک بیدار شدم،از بالای بام به اطراف نگاه کردم و دیدم همه ایرانی هستند حصر سوسنگرد شکسته و دشتآزادگان آزاد شد.
شهلاصوفی جلالی رزمنده دشت آزادگان سال۱۳۶۲خیلی ساده وبدون تکلف در زیر بارش رگبار دشمن به عقد کمال ضامنی درآمد،مهمانان جشن را رزمندهها و فرماندههان جنـگ تشکیل می دادند و با قـورمه سـبزی از مهمانان پذیرایی شد.جلالی گفت:فضـای این جشن را نـدای مداحیهای آهنگران پـر کرده بود وهلهله آن سوز اشک رزمندگان بود.
لشکریان ارتش وسپاه به مردم بومی پیوسته بودند و جنگ خانه به خانه پیش میرفت.احساس میکردم برادرانم را میبینم،میخواستم از جان ودل پذیرایشان باشم.در شهر هیچ نبود حتی آب بهداشتی برای پذیرایی از میهمانان نداشتم.قالبهای یخ که بسیار هم کم بود توسط ارتش داده میشد،یک تکه یخ را درقابلمه گذاشتم،رودخانه روبهروی خانه ما بود،مادرم آب آورد و تصفیه کرد روی یخها ریختم با آب خنک ساقی لبهای تشنه شان شدم.
غسل وکفن شهدا
سوسنگرد آزاد شد،جنگ مجروحان و شهیدان زیادی اعم از زن ومرد برجا گذاشته بود.از من و۲ زن دیگر که در شهر بودیم خواسته شد تا زنان شهید را غسل دهیم،سن کمی داشتم و تا آن زمان مرده ندیده بودم،حال دیدن اجساد متلاشی شده دوستان جریان را سختتر میکرد. زمانی که کشوی سردخانه را کشیدم،چهره تخریب شده یک زن معصوم منقلبم کرد،کشو را به عقب برگرداندم،دل توی دلم نبود،آقایی که در انتهای سالن ایستاده بود وعکس العمل من را دید گفت:دخترم نمیتوانی کشو را باز کنی؟ در جواب او سری تکان دادم،جلو آمد کشو را کشید و گفت:این حقیقت جنگ است باید بپذیری.با صحبتهای او برخود نهیبی زدم و جسد شهیده را از کشو خارج کردم.
صورت زن باردار در اثر انفجار مین متلاشی شده بود،مادرش یکسره اشک میریخت و همسرش در سوی دیگر ۳ فرزند خردسالش را به آغوش کشیده بود.فضا سنگین شده بود،بدن شهیده سوخته بود به قدری که انگشتر ازدواجش به انگشتانش چسبیده بود.
امام جمعه شهر به صورت تلفنی ما را پشتیبانی میکرد.برای خروج انگشتر از او راهنمایی خواستیم.وی دستور بریدن انگشتر را داد که به علت سوختگی عملی نبود.بعد اعلام کرد با اجازه خانواده انگشتردر دست میت باشد. همسرش گفت:بچههای من مادرشان را میخواهند سریعتر آماده دفنش کنید تا فرزندانش برمزار او آرام شوند.خیلی سخت بود تا شب همه شهدا را غسل و کفن کردیم و دفن شدند.از آن روز به بعد این مسئولیت هم بر وظایفم افزوده شد و هر روز تعدادی از شهدای زن را غسل و کفن میکردم.
جشن عروسی زیر آتش جنگ
شهلا صوفی جلالی رزمنده دشت آزادگان سال ۱۳۶۲خیلی ساده و بدون تکلف در زیر بارش رگبار دشمن به عقد کمال ضامنی درآمد،مهمانان جشن را رزمندهها و فرماندههان جنگ تشکیل میدادند و با قورمه سبزی از مهمانان پذیرایی شد.جلالی گفت:فضای این جشن را ندای مداحیهای آهنگران پر کرده بود وهلهله آن سوز اشک رزمندگان بود.رزمندها به همسرم گفتند:جشن عروسی است و میخواهیم شاد باشیم،این نوار اشک ما را برپهنه صورتمان آورد. همسرم که خود مجروح جنگی است جواب داد:میخواهم یادمان باشد که هیچگاه فراموش نکنیم شهدا چه کردند.
تولد فرزندان زیر آتش جنگ
حاصل ازدواج جلالی وضامنی۳فرزند است که هرسه در سوسنگرد زیر آتشباران جنگ پا به عرصه وجود گذاشتند.این رزمنده گفت:فرزند بزرگم رسول سال ۱۳۶۴به دنیا آمد،فرزند دوم هاجر،در جلالیه سوسنگرد متولد شد.به یادآوری لحظه و محل تولد هاجر برقی از شوق در چشمان شهلا آورد و شوری در صدایش پیچید و گفت:چون بیمارستان زیر رگبار دشمن بود من را به جلالیه انتقال دادند؛جلالیه یک ده کوچک در ابتدای سوسنگرد است،این ده امینت بیشتری نسبت به شهر داشت، یک خانه متروکه را تبدیل به زایشگاه کرده بودند،هاجر من در آن زایشگاه صحرایی به دنیا آمد.
شوق شهلا از تولد هاجر به حلقه اشکی در چشمانش بدل شد و گفت: فرزند سومم ۱۸سال بیشتر نداشت که بر اثر عاملهای شیمیایی زمان جنگ فوت کرد؛احمد ۷ سال بیش تر نداشت که پزشک معالجش به خانواده او اذعان کرد که احمد بر اثر استشمام گازهای شیمیایی توسط مادر و پدرش آلوده شده است.حال که ۴سال از فوت احمد میگذرد،مادر از تدین و اخلاق او اظهار رضایت کرد و گفت:من از هر سه آنها راضیم واز اینکه هر سه فرزندم درمسیر و امتداد اسلام پرورش یافتهاند احساس خوشحالی میکنم.
:: موضوعات مرتبط:
دفاع مقدس ,
,
:: بازدید از این مطلب : 555
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1